سردار رشید اسلام شهید حاج حسن تاجوک در سال 1340 در شهر ملایر به دنیا آمد و در حالی که جراحات بسیاری را در بدن داشت، سرانجام پس از سالهای متمادی حضور در جبهه¬ها و ایثار و فداکاریهای بی¬شمار در تاریخ اول تیرماه 67 نماز عشق را در محراب خون سلام گفت و به دیار معبود شتافت.
گزیده ای از وصیت نامه
و لا تَحسبنَّ الذينَ قُتلوا في سبيل ا... امواتا بل احياء عند ربهم يُِرزقون
يا نفس من بعد الحسين(ع) موني فبعده لا كنت ان تكوني«حضرت عباس»
اي نفس زندگي بعد از حسين(ع) ننگت باد مرگت باد
با شهادت بر يگانگي خداوند متعال و نبوت حضرت محمد (ص) و امامت 12 امام و ولايت فقيه وصيت نامه خود را آغاز ميكنم.
با درود به رهبر كبير انقلاب و خانوادهاي شهدا و با درود به شهداي انقلاب اسلامي از هابيل تا كربلاي خوزستان، هم اكنون كه قلم در دست گرفتهام و ميخواهم كلماتي را به عنوان وصيت بر روي كاغذ بنويسم، دستم ميلرزد چون ميدانم كه من لياقت شهادت را ندارم و نميدانم چرا. من از قافله عقب ماندهام و علت هم اين است كه من هنوز ساخته نشدهام، ولي خدايا تو خود مي داني كه چقدر من با خودم صحبت ميكنم و خود را دلداري ميدهم و ميگويم
خداوند كريم و رحيم است و حتماً شهادت را نصيب من ميكند، خدايا دوستان همه رفتند رفقا همه رفتند ديگر از دوستانم باقي نمانده، عابدينيها، سلطانيها، اسلامجو، تركاشوندها، حاتمي، فراهاني، كليه عزيزان رفتند و من خجالت ميكشم از منطقه سالم برگردم، خدايا تو خود ميداني كه من اين راه را آگاهانه انتخاب كردهام و كوركورانه نيست و ميدانم كه به چه راهي كه همان لقاي تو است ميروم.
خدايا تو خودت كمك كن، الهي من با تمام وجود ادراكت ميكنم و اين سخن زيبايت را خوب درك ميكنم كه «يُحبُّوه و يُحبُّونَه»، خدايا تو خود ميداني كه اين بنده
حقير به تو عشق ميورزد و هميشه به ياد تو بوده و هستم، زيرا اميد من و تكيه گاه من توئي ای مولا و غير از تو كس ديگر ندارم خدايا اي كاش من هفتاد بار زنده ميشدم و دوباره در سنگر تكه تكه ميشدم، مگر نه اينكه هميشه در زيارت وارث ميخوانيم كه:
«يا لَيتَنا كُنـّا مَعكم فأفوزَ فوزاً عظيماً»
حالا آمادهام خدا ميخواهم به فوز
عظيم برسم، كمكم كن اي مولا
عزيزان همه شما را خيلي دوست دارم ولي اين را بدانيد كه خدا و اسلام را خيلي بيشتر از شما دوست دارم و بايد به نداي حسين زمان لبيك گفت.